ديروز که داد زدي دوستت دارم گفتم نمي شنوم بلندتر... امروز که آروم گفتي ديگه دوستت ندارم ،گفتم هيس ...چرا داد مي زني؟
پسرکی دو خط سیاه موازی روی تخته کشید خط اولی به دومی گفت ما میتوانیم
من یک چهار دیواری دارم و کاغذ و قلمی. قلمی که گاه و بی گاه جور مرا می کشد و حرف های نا گفته ام را بر کاغذ می نویسد. در آن لحظه، قلمم مثل زبانم الکن نیست، من من نمی کند، کم نمی آورد و ... می نویسد شیوا، بی غلط و بدون بروز هر گونه احساسی. وقتی می نویسم گونه هایم سرخ نمی شوند، اشک هایم فرو نمی ریزند،عصبانی نمی شوم،صدایم هم نمی لرزد... و کاغذ چه صبور، نوشته هایم را گوش می دهد! واکنشی از خشم در او نیست، نگاه عاقل اندر سفیه نمی اندازد، مرا به خاموشی وا نمی دارد، تنهایم نیز نمی گذارد... در آخر، من آرام و سبکبال به کاغذ می گویم: "همه این ها را گفتم که بگویم گفتن بلد نیستم، اما نوشتنم بد نیست..." آن گاه کاغذ را به آب می سپارم و آب می داند آن را به چه کسی برساند... و من دوباره به چهار دیواری ام باز می گردم در پی قلم و "کاغذ صبوری" دیگر... من یک چهار دیواری دارم...
خوشت بياد ،خوشت نياد اشك غم از چشات بياد ، اون سر دنيا كه بري اين دل من باهات مياد...
کسی که همیشه سعی می کنه بقیه رو شاد کنه
شاید تنها کسی نبودم که دوستت داشتم ، اما کسی بودم که تنها تو را دوست داشتم !
بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست / کوه غم از دلم رفتنی نیست حرف عشق تو رو من با کی بگم / همه حرفا که آخه عزیز دل گفتنی نیست
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید
Archivesارديبهشت 1392اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 AuthorsHengamehtanhai Links
سایت تبادل لینک
SpecificLinkDump
حمل و ترخیص خرده بار از چین |